شماره تماس: 09336267812

BAS سیستم فعال ساز رفتاری , BIS سیستم بازداری رفتاری

مکانیزم مغزی انگیزه و اجتناب از پیشرفت

BAS: Behavioral Activation System

BIS: Behavioral Inhibition System

وقتی تجسم می کنید انگیزش چه شکلی است احتمالا فردی را تصور می کنید که تلاش زیادی به خرج می دهد ، یعنی او انسانی فعال و پرتحرک است . ولی بُعد واقعی انگیزش این نیست بلکه بُعد اساسی انگیزش ، گرایش در برابر اجتناب است.

بیشتر فعالیت  مغز بر روی همین جنبه متمرکز و سازمان یافته است ،

” بله می خواهم”، یعنی گرایش است و

“نه نمی خواهم”، یعنی اجتناب است .

گرایش در برابر اجتناب.

به شکل ساده تر، وقتی میل به انجام چیزی دارید گرایش (نزدیکی ) روی می دهد و وقتی میل به انجام کاری ندارید اجتناب (دوری) بوجود می آید.

تحول در بررسی انگیزش

زمینه بررسی های نوروفیزیولوژیک انگیزش، با آزمایش های جیمز والدز  (۱۹۶۵؛ به نقل از گری، ۱۹۷۲)، در آمریکا رشد چشمگیری یافت. در آزمایشات وی، الکترودهایی در مناطق مختلف مغز حیوان قرار داده می شد و حیوان می توانست با فشار دادن یک اهرم جریان الکتریکی خفیفی را در مغز خود ایجاد کند یا جریانی را که آزمایشگر از طریق الکترود به مغز او ارسال می کرد قطع نماید. نتایج این بررسی ها نشان داد که قرار گرفتن الکترود در مناطق ویژه ای، موجب می شود که حیوان ساعت ها مغز خود را در معرض تحریک الکتریکی قرار داده و لذت ببرد، و از سوی دیگر قرار گرفتن الکترود در مناطق دیگر، با گرایش حیوان به قطع جریان الکتریکی همراه بود. فرضیه منطقی برگرفته از این یافته ها چنین بود که در مغز دو نظام انگیزشی متفاوت پاداش و تنبیه وجود دارد که منجر به بازداری و فعال سازی رفتار حیوان می گردد.

فرض بر این است که نظام انگیزشی پاداش و فعالیت آن با حالات عاطفی مثبت و فعالیت نظام انگیزشی تنبیه با حالات عاطفی منفی همراه است .

تحول در رویکرد روان زیست شناختی

در سال های اخیر رویکردهای روان- زیست شناختی در شخصیت، رشد و تحول فزآینده ای داشته اند. بخشی از آن به دلیل ابداع تکنولوژی مانند انواع تصویر برداری های مغزی و بخشی دیگر به دلیل پیدایش توافق عمومی محققان در توجه به فرآیند های زیستی به عنوان زیربنای شخصیت و رفتار می باشد. به همین دلیل  پژوهشگران مغز از اصطلاحات متفاوت از روان شناسان شخصیت، برای نام گذاری شخصیت های برون گرا و درون گرا ، استفاده می کنند و این ابعاد شخصیت را به نام سیستم فعال ساز رفتار یا شخصیت های گرایشی  ( BAS) و سیستم بازداری رفتار یا شخصیت های اجتنابی ( BIS ) می نامند . (کارور  و وایت ۱۹۹۴).

این دو بعد شخصیتی مبنای عصب – زیستی دارند. بعد اول، برخی از افراد که در قطعه ی پیش پیشانی چپ فعالیت بیشتری نشان می دهند و از سیستم فعال ساز رفتاری (BAS ) بر خوردارند و بعد دوم، بعضی از افراد که در قطعه پیش پیشانی راست فعالیت بیشتری نشان می دهند از سیستم بازداری رفتار برخودارند (BIS).

فعال بودن قطعه پیشانی چپ تیپ شخصیتی گرایش به پیشرفت و اشتیاق را می سازد (BAS )  و فعال بودن قطعه پیشانی راست تیپ شخصیتی، گرایش به اضطراب و رفتاری دوری از تجارب پیشرفت و شرایط جدید را می سازد (BIS) .

روان شناسان شخصیت قبول دارند که  بین افراد دو بعد متفاوت شخصیت اساسی وجود دارد . اولی نشان می دهد که فرد نسبت به مشوق ها و تجربه ی هیجان های مثبت خیلی حساس است (یعنی برون گرایی)؛ دومی نشان می دهد که فرد تا چه اندازه ای نسبت به تهدیدها ، تنبیه ها و تجربه ی هیجان های منفی حساس است (یعنی درون گراها).

اعتقاد به اینکه برون گرایی با عملکرد مغز ارتباط دارد به معنی آن است که برون گرایی نوعی تفاوت فردی مبتنی بر عوامل زیستی است .

روان شناسان شخصیت برای تعریف تیپ ها برون گرایی (یعنی تیپ های BAS- تیپ های شخصیتی مورد نظر ما) از سه ویژگی این شخصیت پرده بر می دارند.

اول – معاشرتی بودن یا لذت بردن از دیگران و موقعیت های اجتماعی .

دوم-  جسارت یا گرایش به تسلط اجتماعی .

 سوم-  ماجرا جویی یا گرایش جستجو گردن موقعیت های هیجان انگیز و تحریک کننده و لذت بردن از آنها است.

تیپ های (BAS ) ، برون گراها از لحاظ هیجانی خوشحال تر از درون گرایان هستند و بیشتر از آنها از خلق مثبت بهره مند هستند. بنابر این چون برون گرایان از لحاظ هیجانی مثبت هستند بیشتر از درون گرایان ( BIS) به موقعیت های پاداش دهنده توجه دارند. بنابر این برون گراها از درون گراها خوشحال ترند که از توانایی فطری بیشتری برای تجربه کردن هیجان های مثبت برخوردارند یعنی سیستم مغزی فعال ساز رفتاری آنها (BAS ) فعال تر از سیستم مغزی بازداری رفتار( BIS)  است.

ویژگی و وظیفه ی تیپ های شخصیتی (BAS )

وظیفه ی انگیزشی سیستم سیستم فعال ساز رفتار BAS ،نیرومند کردن رفتار گرایشی و هدفمند است . بنابراین تیپ های شخصیتی (BAS )  از نظر حالت های انگیزشی قوی تر از تیپ های شخصیتی ( BIS) هستند . نتایج تحقیقات متعدد کارور و وایت (۱۹۹۴) ؛ گری(۱۹۸۷- ۱۹۹۰) ؛ هرمون- جونز (۲۰۰۳) ؛ واتسون  و همکاران (۱۹۹۹) نشان داده است که عاطفه منفی و مثبت، به ترتیب با سیستم های بازداری ( BIS) و فعال ساز رفتاری (BAS )، در ارتباط هستند.

افرادی که سیستم فعال سازی رفتاری بالاتری دارند به دنبال کسب پاداش هستند، احتمال بیشتری دارد که به انگیزش پیشرفت دست بزنند، هیجان مثبت بیشتری تجربه می‌کنند و در نتیجه آمادگی این افراد برای پیشرفت تحصیلی ، شغلی ، ورزشی و… بیشتر بوده است. سیستم فعال ساز رفتاری  می باشد که به محرک های شرطی پاداش و فقدان تنبیه پاسخ می دهد. فعالیت و افزایش حساسیت این سیستم موجب فراخوانی هیجان‌های مثبت، رفتار روی آوردن و اجتناب فعال میگردد (گری و مک نافتون، ۲۰۰۰). سیستم فعال سازی رفتار از طریق عواطف مثبتی مانند امیدواری و خوشبینی، انگیزش، فعالیت های فرد را به سوی هدف جهت دهی می کند. فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری توأم باامید و آسودگی می باشد. این الگو، فرد را در جهت نوعی مقابله و تلاش در رفع موانع و جستجوی اهداف خوشایند نیز سوق می دهد.

سیستم فعال ساز رفتاری به محرک های غیرشرطی و شرطی خوش آیند با فعال ساز رفتاری پاسخ مثبت می دهد. این سیستم انگیزشی خوشایند، از طریق فعال سازی رفتار به مشوق های مثبت پاسخ می‌دهد، همچنین انرژی دهنده و جهت دهنده رفتار است؛ به عبارت دیگر، هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیت های پاداش و رویدادهای شاد را بر عهده دارد و هم مسئول موقعیت های اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارائه دهد. این سیستم باعث می شود که فرد به پاداش بالقوه حساس باشد و برای جستجوی این پاداش ها انگیزش پیدا کند. این سیستم عامل واکنش پذیری بالاست. افراد دارای حساسیت سیستم فعال ساز رفتاری ، برای کسب موفقیت و تأمین هدف، انگیزه های بیشتری دارند و در جهت احاطه بر محیط خود تلاش بیشتری می کنند. لذا معمولاً افراد تلاشگری هستند و تمایل بیشتری به کار و کوشش دارند و در انجام دادن امور از خود جدیت فوق العاده نشان می دهند و عموماً شکست ها و موفقیت ها را در گرو اعمال خود می دانند نه شانس و محیط .

ویژگی های تیپ های اجتنابی یا سیستم بازداری رفتار ( BIS)

در نقطه مقابل ، ویژگی محافظه کارانه بودن یکی از ویژگی‌هایی تیپ های ( BIS) است که مانع از درگیر شدن این افراد در پیشرفت تحصیلی، شغلی ، اجتماعی و.. می‌گردد. این افراد آمادگی کمتری برای انگیزه پیشرفت دارند. از سوی دیگر غلبه سیستم بازداری رفتار باعث می‌شود که این افراد نسبت به نشانه‌های شرطی تنبیه و حذف پاداش حساس باشند و دارای دو مؤلفه می‌باشد: اجتناب منفعل (اجتناب از تنبیه از طریق عدم فعالیت یا تسلیم) و خاموشی (متوقف ساختن رفتارهایی که پاداشی در پی ندارند) که این ویژگی نیز به نوعی به مثابه سدی دفاعی در برابر انگیزه پیشرفت برای این افراد به ایفای نقش می‌پردازد. بازداری رفتاری باعث می‌شود پاسخ دهی به یک رویداد با تأخیر انجام شود و فرصتی را ایجاد می‌کند تا این افراد را از درگیر شدن و دخالت در کارهای تازه باز دارد. مفهوم کلی بازداری رفتاری نوعی نارسایی است که می‌تواند به عدم کنترل بر شرایط منتهی شود. بازداری رفتاری باعث می‌شود فرایندهای شناختی سطح عالی در شرایط تصمیم گیری دخالت نکنند ودور بمانند تا فرد بتواند رفتار خود را با شرایط محیطی سازگار نماید.

شرح کامل بیشتر در مورد سیستم فعال ساز رفتاری (BAS )

زیر لایه عصبی سیستم فعال ساز رفتاری شامل سیستم های دوپامینی، به وی‍ژه راه های دوپامینی میانی- کناری می باشد. به علاوه، استدلال می شود مدارهای دوپامینی در واکنش به محرک های شرطی پاداش، قبل از مصرف مواد تقویت کننده فعال می شوند(داو و لوکاستون،۲۰۰۴). سیستم فعال ساز رفتار به سیگنال های پاداش، عدم مجازات و فرار از مجازات حساس است. فعالیت در این سیستم باعث می شود فرد حرکت خود را به سوی دستیابی به اهداف شروع کرده یا بیش از پیش افزایش دهد.

بنابراین احتمال می رود حساسیت بالای سیستم فعال ساز رفتاری رابطه  مثبتی با استفاده از دارو و رفتارهای ریسک پذیر دیگر داشته باشد.

دو مولفه ی رفتاری این سیستم شامل: روی آوردن(جستجوی فعالانه پاداش) و اجتناب فعال(ارایه ی رفتارهای خاص برای اجتناب از تنبیه) می باشد. حساسیت این سیستم نمایانگر زودانگیختگی و تکانشگری  فرد است. ‏و به نظر می رسد که برای تجاربی نظیر امید، وجد و شادی پاسخگو باشد. فرض بر این است که سیستم فعال ساز رفتاری دلیل بنیادی صفت زودانگیختگی است و با انگیزش، برونگرایی و جستجوی احساس مثبت مرتبط می باشد‏. پیامدهای نظام فعال ساز رفتاری(BAS) نیز عبارت از تقویت رفتار فعلی، خلق مثبت، سوگیری توجه به سمت منبع پاداش و افزایش برانگیختگی می باشد. این پیامدها رفتار پاداش گرفته را حفظ و تقویت کرده، تماس فضایی و زمانی با پاداش را نزدیک تر می سازند .

تبیین نظری سیستم مغزی بازداری- فعال ساز رفتاری(BIS / BAS)

هانس آیزنک و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه‏ای از تفاوت های فردی در این حیطه از کارکرد مغز ارائه دادند.

هر دو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که ما می توانیم فرآیند های مغزی را توسط معانی ساده ‏شده‏ای از مفهوم سیستم عصبی مشخص کنیم زیرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بر دارند و در این میان نظریه صفت مبتنی بر تحلیل عاملی دیدگاه روان- زیست شناختی آیزنک و نظریه سیستم بازداری- فعال ساز رفتاری گری، حمایت بین‌المللی گسترده ‏ای دریافت کرد و شدیداً مورد حمایت تجربی قرارگرفت ( هیپونیمی، ۲۰۰۳).

نظریه شخصیتی آیزنک

آیزنک (۱۹۹۰) در نظریه زیستی خود در مورد شخصیت از دو مفهوم “تحریک” و “بازداری” که برای اولین بار توسط پاولف روسی مطرح شده بود استفاده کرد. او در نظریه خود از بُعد درونگرایی- برونگرایی و بُعد نروتیسم یاد می کند. از نظر آیزنک سیستم عصبی افراد درونگرا به طور ذاتی مستعد تحریک و سیستم عصبی افراد برونگرا مستعد باز داری است. در نظریه آیزنک سیستم فعال کننده شبکه ای(ARAS) که ساختاری در مغز است، در هر فردی به شکل متفاوت عمل می کند. همچنین عملکرد این سیستم در درونگراها باعث اجازه عبور دادن محرک و در افراد برونگرا مانع عبور محرک و در نتیجه عدم تحریک و بر انگیختگی می شود.

بر طبق الگوی سه عاملی برونگرایی، روان آزرده ‏گرایی و روان گسسته گرایی آیزنک، بعد شخصیتی روان آزرده گرایی با بعد درونگرایی متعامد است. افرادی که نمره بالایی در مقیاس برونگرایی می گیرند، عموماً معاشرتی، خونگرم، اجتماعی، فعال و خوشبین هستند، در حالی که آنهایی که نمره ای پایین در این بعد می گیرند(درونگراها) اغلب افرادی ساکت، غیر اجتماعی، منفعل و مراقب هستند. آیزنک پیشنهاد کرد که تفاوت های فردی در برونگرایی منعکس کننده تفاوت در شدت برانگیختگی قشر مخ‏(کرتکس) است و از تفاوت در واکنش به نظام فعال ساز شبکه ای صعودی به محرک های محیطی ناشی می شود، وی استدلال کرد که درونگراها برانگیختگی کرتکس بیشتری نسبت به برونگراها دارند و آسان تر شرطی می شوند.

در نظریه آیزنگ، روان آزرده ‏گرایی نیز به عنوان انعکاس تفاوت های فردی در واکنش به محرک های منفی محیط در نظر گرفته شد. افرادی که نمره بالایی در روان آزرده ‏گرایی می گیرند نسبت به کسانی که نمره پایین تری می گیرند، به محرک های ناخوشایند واکنش منفی تری نشان می دهند و مستعد تجارب ناخوشایند هستند. آیزنک دو سیستم مغزی اصلی را به عنوان کلید مؤلفه های مفهوم سیستم عصبی خود معرفی کرد که عبارتند از: مدار شبکه ای قشری و سیستم لیمبیک.

به اعتقاد آیزنک:

الف) مدار شبکه ی قشری، برانگیختگی ایجاد شده قشری را توسط ورود محرک ها کنترل می کند.

ب) شبکه لیمبیک پاسخ به محرک های هیجانی را کنترل می کند. برونگرایی- درونگرایی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه قشری مرتبط است تا آنجا که درونگراها معمولأ برانگیخته تر از برونگراها هستند.

همچنین به اعتقاد آیزنگ روان آزرده گرایی- پایداری هیجانی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه لیمبیک در ارتباط است. تحت تحریک هیجانی قوی فعالیت سیستم لیمبیک به سطح کرتکس گسترش می یابد به طوری که روان آزرده ها در شرایط تحریک هیجانی، بیشتر از افرادی که دارای پایداری هیجانی هستند برانگیخته می شوند. آیزنک ابتدا بعد سوم نظریه ی خود را با کنش سروتونرژیک ارتباط داد اما بعداً روان گسسته گرایی را با دوپامین مرتبط دانست (آیزنک، ۱۹۷۷).

نظریه شخصیتی گری

پس از پاولوف و آیزنک، گری، روانشناس عصب شناختی، با طرح دیدگاه خود در باب شخصیت، یک الگوی شخصیت و انگیزش دو بعدی بر پایه عصب روانشناختی پیشنهاد کرد و آن را الگوی فعال سازی رفتاری (BAS: Behavioral Activation System) و الگوی بازداری رفتاری (BIS: Behavioral Inhibition System) نامید.

سیستم فعال سازرفتاری (BAS)، اساس نوروفیزیولوژیک تکانش گری بوده و با عواطف مثبت همراه است و توسط محرک های مثبت فعال می شود. فعالیت زیاد این سیستم، منجر به اختلال های سلوک و دو قطبی می شود.

در حالی که سیستم بازداری رفتار (BIS)، اساس نوروفیزیولوژیک اضطراب بوده و با عواطف و محرک های منفی در ارتباط است، فعالیت بیش از حد این سیستم، باعث ایجاد اختلال های اضطرابی دوران کودکی شده و نقص در فعالیت آن در اختلال ADHD نقش دارد.

نظریه شخصیت گری در قالب ( نظریه سیستم های مغزی- رفتاری) نیز همانند نظریه آیزنک بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرآیندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیستی- عصبی اشاره می کند، و در این راستا فعالیت، چگونگی استقرار و غلبه سیستم های مغزی- رفتاری را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار می داند.

اما به نظر می رسد این مدل بیولوژیکی پایه های هیجانی روشن تری نسبت به نظریه آیزنک دارد. گری نشان داد که اضطراب و زودانگیختگی ابعاد عمده شخصیت هستند، او این ابعاد را بر روی فضای نظریه آیزنک بنا نهاد. مدل گری بیان می کند که ساختارهای مختلف مغز، سه سیستم انگیزش اساسی را راه انداری می کنند که در تعامل با تقویت رفتاری هستند ( گری، ۱۹۷۲).

گری (۱۹۸۷) با آزمایشات خود نشان داد که داروهای ضد اضطراب موجب کاهش روان نژندی و افزایش برونگرایی می شود، در نتیجه اضطراب خود یک بُعد مستقل است که چیزی غیر از یافته های آیزنک هست. همچنین تکانشوری نیز بُعد مستقلی دارد تا اینکه ترکیبی از برونگرایی و روانژندی باشد. در واقع نظریه شخصیت گری بر تکامل مجزای مکانیزم های پاداش و تنبیه در مغز مهره داران تأکید می ورزد. سه سیستم مغزی رفتاری که به اعتقاد گری زمینه ساز تفاوت های شخصیتی اند عبارتند از: ۱- سیستم جنگ- گریز انجماد(FFFS) که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است، ۲- سیستم بازداری رفتاری(BIS) که مسئول پاسخ به نشانه های تنبیه است و ۳-  سیستم جنگ- گریز انجماد(FFFS)، که به تجربه های آزارنده غیرشرطی مربوط می شود (چانگ، ۲۰۰۷).

موضوع: نقش دستگاه عصبی در حالتهای انگیزشی و هیجانی مرتبط با ساختارهای خاص مغز 

ساختارهای متمایل با رفتار گرایشی(BAS)

۱- هیپوتالاموس احساس لذت بخش مرتبط با تغذیه، نوشیدن، جفت گیری،

۲- دسته پیش مغز میانی   لذت، تقویت

۳- ناحیه جداری مرکز لذت مرتبط با معاشرتی بودن، تمایلات جنسی

۴- قشر مخ (قطعه های پیشانی)  برنامه ریزی کردن، تعیین کردن هدف، طرح ریزی کردن قصه ها

۵- قشر مخ پیش پیشانی چپ        هاتمایلات انگیزشی و هیجانی گرایشی

ساختارهای متمایل با رفتار اجتناب گرا (BIS)       

۱- قشرمخ پیش پیشانی راست گرایش های انگیزشی و هیجانی کناره گیری

۲- بادامه تشخیص دادن تهدید و خطر و پاسخ دادن به آن (مثلاً از طریق ترس، خشم، و اضطراب)

۳- هیپوکامپ سیستم بازداری رفتاری به هنگام رویدادهای غیرمنتظره

– ساختار انگیختگی گرا    

– ساخت شبکه ای انگیختگی

هیپوتالاموس

هیپوتالاموس ساختار کوچکی است که کمتر از یک درصد کل حجم مغز را تشکیل می دهد ولی به رغم اندازه کوچکی، از لحاظ انگیزشی بسیار مهم است هیپوتالاموس عملکردهای زیستی مهمی را تنظیم می کند که خوردن، نوشیدن و جفت گیری از آن جمله هستند (از طریق انگیزه های گرسنگی، تشنگی، و جنسی)

– هیپوتالاموس از طریق سیستم درون ریز و سیستم عصبی خودمختار قادر است محیط درونی بدن، نظیر ضربان قلب و ترشح هورمون را طوری تنظیم کند که بصورت مطلوب با محیط سازگار شود (مثلاً با استرس مقابله کند)

– هیپوتالاموس غده هیپوفیز را که به «غده رهبر» و سیستم دورن ریز معروف است تنظیم می کند. هیپوتالاموس با ترشح هورمونهایی به داخل موگیرهای ریزی که آن را به غده ی هیپوفیز متصل می کند غده هیپوفیز را تنظیم می نماید و غده هیپوفیز نیز به نوبه خود، سیستم دورن ریز را تنظیم می کند و در حالی که هیپوتالاموس غده هیپوفیز را تنظیم می کند. برای مثال: هیپوتالاموس برای افزایش انگیختگی، غده هیپوفیز را تحریک می کند تا از طریق جریان خون، هورمونهایی را برای تحریک کردن غده فوق کلیوی بفرستد تا غده فوق کلیوی هورمونهایش را (اپی نفریی و نوراپی نفریی) برای به کار انداختن پاسخ «جنگ یا گریز» آزاد کند.

– هیپوتالاموس سیستم عصبی خودمختار را نیز کنترل می کند، سیستم عصبی خودمختار تمام عصب رسانی های نورونی به داخل اندام های بدن را که تحت کنترل ارادی قرار ندارند، مانند قلب، ریه ها، کبد و روده ها و نظام عضلانی را شامل می شود و سیستم عصبی خودمختار نیز به دو دسته تقسیم    می شوند: ۱- سیستم سمپاتیک تحریکی ۲- سیستم سمپاتیک بازدارنده

سمپاتیک مثل: عملکردهای بدن را تندتر و بدن را هوشیار می کند (مثل افزایش ضربان قلب)

پاراسمپاتیک: بعد از استرس و حالت اضطراری بدن، به استراحت و تجدید قوا و گوارش کمک    می کند.

دسته پیش مغز میانی

دسته پیش مغز میانی در رابطه با انگیزش به «مرکز لذت» مغز نردیک است مثلاً پژوهشگران مؤثر را که یک کوله پشتی الکترونیکی روی بدن او نصب شده که می توان از طریق یک دستگاه کنترل از راه دور، تحریک برقی ملایمی را به مغز آن وارد کند را مورد آزمایش قرار دادند در این صورت موش هر رفتاری را که هنگام تحریک این ساختار انجام می داده است را تکرار می کند یعنی تحریک دسته پیش مغز میانی لذت تولید می کند و باعث  می شود حیوانات طوری عمل کنند که انگار تقویت مثبتی، مانند غذای مورد علاقه شان را دریافت کرده اند- تحریک کردن دسته پیش مغز میانی در انسانها، لذت شدید و حالت وجد ایجاد نمی کند بلکه احساس کلی مثبتی را بوجود           می آورد.

– مثلاً در بیماران اسکیزوفرنیک که تحریک برقی را دریافت کردند این گونه نشان داده شد. بیماران در مدت تحریک یا حداقل چند دقیقه بعد از آن، سرحال شده، هوشیارتر به نظر رسیدند، و انگار نسبت به محیط خود توجه بیشتری داشتند اغلب آزمودنی ها با این تغییر عاطفی اساسی، سریعتر محبت کردند و محتوای جهت آنها پربارتر بود.

– ناحیه جداری

مرکز لذت مرتبط با معاشرتی بودن، تمایلات جنسی

– قشر مخ:            پیش پیشانی سمت چپ،

                         پیش پیشانی سمت راست                    

پیش پیشانی سمت چپ: تمایز از لحاظ سمت چپ و راست اهمیت دارد زیرا فعال شدن آنها، از لحاظ کیفی حالت های هیجانی متفاوتی را ایجاد می کند.

قشر پیش پیشانی مخزن هدفهای فرد است این هدف ها معمولاً با هم رقابت می کنند (هدف خوردن در برابر هدف کاهش وزن)

– افکاری که قشر پیش پیشانی راست را تحریک می کنند، احساس های مغز را بوجود می آورند.

– در حالی که افکاری که قشر پیش پیشانی چپ را تحریک می کنند، احساس های مثبت را بوجود می آورند.

برای مثال دیدن مارهای ترسناک، قشر پیش پیشانی راست را در اسکن PET مانند درخت کریسمس منعکس می کند بعداً هیجان منفی که از آن حاصل می شود بر اینکه فرد کدام هدفها را دنبال کند یا نکند، تأثیر می گذارد. علاوه بر اینها در بین این افراد تفاوتهای شخصیتی اساسی نیز وجود دارد طوری که برخی قطعه های پیش پیشانی راست بسیار حساسی دارند که باعث می شود آنها نسبت به تهیج پذیری منفی بسیار حساس باشند، در حالی که دیگران قطعه های پیش پیشانی چپ بسیار حساسی دارند و از این رو نسبت به تهییج پذیری مثبت خیلی حساس هستند.

بادامه (آمیگدال): بادامه مجموعه ای از هسته های متصل به هم است که هر کدام وظایف جداگانه ای دارند بطور کلی با ادامه رویدادهای تهدید کننده را تشخیص داده و به آنها پاسخ می دهد ولی هر یک از هسته های متفاوت آن وظایف مختلفی دارد. تحریک یک قسمت از بادامه خشم را بوجود می آورد، در حالی که تحریک قسمت دیگر آن، ترس و رفتار دفاعی را ایجاد می کند. در نتیجه بادامه هیجانهای مربوط به صیانت نفس، نظیر ترس، خشم و اضطراب را ایجاد می کند برای مثال موشی که بادامه اش لطمه دیده از روی گربه ای که خفته است آهسته راه می رود و حتی با بازیگوشی، گوش گربه را گاز می گیرد. آنچه در این موش وجود ندارد، توانایی ایجاد کردن پاسخ ترس هماهنگ شده توسط بادامه است. این موش بدون بادامه نمی تواند بصورت هیجانی به گربه پاسخ دهد و وقتی گربه بیدار می شود و بصورت تهدید کننده عمل می کند، قادر نیست ترس از گربه را یاد بگیرد- در صورتی که بادامه انسان برداشته شود (مثلاً برای کنترل کردن حملات صرع) حتی در صورت مواجه شده با عمل تحریک آمیز، آرام، سر به راه، و از لحاظ هیجانی بی تفاوت می شود.

– هیپوکامپ

هیپوکامپ به عنوان«مقایسه کننده» عمل می کند بطوری که مرتباً اطلاعات حس وارده را با رویدادهای مورد انتظار (از حافظه) مقایسه می کند اگر فرد فعالیتهای روزمره خود را انجام دهد و با رویدادها و شرایطی مواجه شود که مطابق با رویدادها و شرایطی باشند که انتظار آنها از حافظه می رود در این صورت هیپوکامپ به صورت «خوب است اشکالی ندارد» عمل می کند. برای مثال: اگر به خانه بروید و انتظار داشته باشید که در ورودی قفل باشد و سگ شما در پشت در از شما استقبال کند، در این صورت آنچه انتظار وقوعش را داشته اید با آنچه واقعاً روی داده، مطابقت دارد در این حالت هیپوکامپ، حالت انگیزشی اضطراب را ارسال نمی کند (زیرا اوضاع رو به راه است)- از سوی دیگر از رویدادها بصورت مورد انتظار نباشد (مثال قبل) در این صورت هیپوکامپ «اوضاع رو به راه نیست» عمل می کند در این حالت هیپوکامپ حالت انگیزشی اضطراب را بوجود می آورد.

– ساخت شبکه ای

ساخت شبکه ای در انگیختگی در فرایند هوشیاری و وظایف انگیزشی و هیجانی مغز، نقش مهمی دارد، ساخت شبکه ای مجموعه ای از نورونهاست که در دورن ساقه مغز قرار دارد.

– ساخت شبکه ای دو قسمت دارد:

۱- سیستم فعال ساز شبکه ای صعودی: عصب هایش را به سمت بالا، به مغز می فرستد تا قشر مخ را هوشیار و برانگیخته کند.

۲- ساخت شبکه ای نزولی: عصب هایش را برای تنظیم کشیدگی عضله، به سمت پایین می فرستد.

نتیجه ی آخر :

اکثر افراد پیشرفت گرا که طی چندین سال روی آنها تحقیق میدانی انجام داده ام ، مشخص می کند که آنها از سیستم فعال ساز رفتاری (BAS)بهره عالی می برند و همیشه این مکانیسم را با انواع نگرش ها و رفتار ها فعال و نیرومند نگه می دارند.بنابر این در تبیین این یافته از پژوهش می ­توان گفت به هر میزان سیستم فعالساز رفتاری در افراد بیشتر باشد انگیزش پیشرفت بیشتری دارند. افرادی که سیستم فعال سازی رفتاری بالاتری دارند به دنبال کسب پاداش هستند، احتمال بیشتری دارد که به انگیزش پیشرفت دست بزنند، هیجان مثبت بیشتری تجربه می‌کنند و در نتیجه آمادگی این افراد برای پیشرفت در زمینه های گوناگون بیشتر بوده است. فعالیت و افزایش حساسیت این سیستم موجب فراخوانی هیجان‌های مثبت، رفتار روی­آورد و اجتناب فعال می­ گردد (گری و مک نافتون، ۲۰۰۰). سیستم فعال­سازی رفتار از طریق عواطف مثبتی مانند امیدواری و خوشبینی، انگیزش و فعالیت­های فرد را به سوی هدف جهت دهی می­ کند. فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری توأم باامید و آسودگی می­باشد. این الگو فرد را در جهت نوعی مقابله و تلاش در رفع موانع و جست­جوی اهداف خوشایند نیز سوق می دهد.

سیستم فعال ساز رفتاری به محرک­های غیرشرطی و شرطی خوش آیند با فعال ساز رفتاری و مجاورت فضایی زمانی به این محرک­ها پاسخ می­ دهد. این سیستم انگیزشی خوشایند، از طریق فعال سازی رفتار به مشوق­ های مثبت پاسخ می‌دهد، همچنین انرژی دهنده و جهت دهنده رفتار است؛ به عبارت دیگر، هم مسئولیت فعال ساختن رفتار برای موقعیت­ های پاداش روی آورد شاد را بر عهده دارد و هم مسئول موقعیت­ های اجتناب فعال است که در آن ارگانیزم برای اجتناب از تنبیه باید پاسخ مناسبی ارائه دهد. این سیستم باعث می­ شود که فرد به پاداش بالقوه حساس باشد و برای جستجوی این پاداش ­ها انگیزش پیدا کند. این سیستم عامل واکنش­ پذیری بالاست. افراد دارای منبع کنترل درونی، برای کسب موفقیت و تأمین هدف، انگیزه ­های بیشتری دارند و در جهت احاطه بر محیط خود تلاش بیشتری می­ کنند. لذا معمولاً افراد تلاشگری هستند و تمایل بیشتری به کار و کوشش دارند و در انجام دادن امور از خود جدیت خاص نسبت به سایر افراد عادی نشان می­ دهند و عموماً شکست ­ها و موفقیت­ها را در گرو اعمال خود می ­دانند نه شانس و شرایط محیطی.

مطالب مرتبط

آخرین مطالب سایت

سرفصل‌های این مطلب

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدن این مطالب را به شما توصیه می‌کنیم: